دنیا خستهکننده بود و بد رنگ. همه کلافه بودن و لبخند فراموش شدهبود. آسمون خاکستری بود و پر از بغض! اونجا هم نازیباترین ترین جای دنیا بود و همچنین دلگیرترینش و اون میون، تو سرتو کمی کج کردی و. خندیدی!
دیگه چه اهمیتی داشت که دنیا خستهکنندهست و آسمون خاکستری و اونجا هم نازیباترین جای دنیا وقتی تو سرت رو کج کردی و. خندیدی؟!
نمیدونم اگه نداشتمت چیکار باید میکردم و نمیخوامم بدونم. تحمل تمام ِ روزای خستهکنندهء زندگی ِ هیجده سالهم بدون تو غیر ممکن بود و راستش رو بخوای اگه نبودی این خونه، خونه نمیشد.
تو فوقالعادهای، بدون تردید. دوستداشتنیای، بدون حرف ِ اضافه. تو، دلیل دو سوم لبخندهای منی و این یعنی تو خوشحالیای منو میسازی بیشتر از اونیکه فکرشو بکنی. تو بدون اینکه بدونی آرامشی و نه یه آرامش لحظهای. یه آرامش خدشه ناپذیر، یه آرامش که به شکل پارادوکسیکالی توی وجودت غوغا میکنه، دلت رو قرص میکنه و بهت اطمینان میده هر چی که بشه تو یه تکیهگاه داری و اون، برادرته. بهترین برادر دنیا!
تولدت یه اتفاق شیرینه که تا ته دنیا کاممو قراره شیرین نگه داره.
تولد قشنگت مبارک.
درباره این سایت